در حدیث آمده که پیغمبری در مسجد مناجات میکرد و میگفت خداوندا میخواهم که شیطان را بصورت خودش بمن بنمایی فرمان رسید که از مسجد بیرون رو
آن پیغمبر از مسجد بیرون آمده ابلیس را دید که بر در مسجد ایستاده علمی در دست و طبلی به گردن و تیری در میان فرو برده گفت ای ملعون اینها چیست ؟
گفت ای پیغمبر خدا من هر روز بدین صفت به در مساجد میروم و یکی از یاران خود را بدرون مسجد میفرستم تا چون مردم سلام نماز دهند وسوسه در دل ایشان بیفکند
من دوال بر طبل بزنم و سه مرتبه به آواز بلند ندا دهم ندای اولم این است که (الطمع الطمع ) چون این ندا بگوش جمعی از مردم طمع کار رسد در ساعت روی از نماز بگردانند و در دل بگذرانند که اگر اینجا توقف کنیم از فلان کار وفلان معامله باز میمانیم
پس زود بیرون آمده به زیر علم من جمع میشوند و چون یه دم مرگ رسند از این تیر زهرآلود بر قلب ایشان زنم تادر شک و شبهه افتند و بی ایمان و توبه از دنیا بروند
وباز شیطان لعین گفت ندای دوم من آنست که (الحرص الحرص ) پس هر که در دل ، حرص دنیا داشته باشد با خود گویم که اگر توقف کنم دیگران بیع و شراء کنند و فایده ها برند و من محروم بمانم پس زود از مسجد بیرون آمده در زیر علم من جمع شوند
وآواز سوم من آنست که (المنع المنع ) چون این صدا بگوش خلقان رسید بخیلان در دل خود بگذرانند که درنگ نماییم مبادا که در این مسجد فقیری در آید و از ما چیزی بخواهد پس از این وسوسه زودتر از جای نماز برخاسته در زیر علم من درآیند و من به ایشان گویم خوش آمدید که شما از خیل و حََشَم مایید
و آنها که در جای نماز نشسته اند و تعقیب نماز بجای آورند و ذکرهای خود را تمام کنند از بندگان خاص خدا باشند که حق تعالی فرموده
(( انّ عبادی لیس لک علیهم سلطان ))